اشتباهی



فکر کن مجری یه برنامه خبری تحلیلی وقتی منتظر تماسه ببیندگان نشسته، یکی زنگ میزنه و بهش میگه دختر نوجوونش و گروگان گرفته و اگه پخش زنده رو قطع کنن تموم اعضای بدنش و قطع میکنه و هرکدوم و یه طرف شهر میندازه . این آدم هدفش چیه واقعا؟ دنبال تریبون واسه حرفاشه؟ دنبال لذته؟ یه مریض روانیه و نمیدونه داره چیکار میکنه؟ 

چی میخواد و یا بهتره بگم از مجری چه خواسته هایی ممکنه داشته باشه؟ 

میتونید تصور کنید جلوی میلیون ها نفر نشتین و هرکی هرچی که دوست داره بگه و هرکاری ازتون خواست و انجام بدید؟ بخاطر بچتون/ عزیزتون؟ 

این آخرین طرحی بود که شروع به نوشتنش کردم و بعد از اینکه تا یه جاهایی پیش رفت گذاشتمش کنار . شاید اصلی ترین دلیلم این بود قابلیت اجرا شدن روی صحنه رو نداشت . به نظرم روی صحنه تئاتر مخاطب هیچوقت حسی که مجری اون لحظه داره درک نمیکنه و گرفتن مجوز هم کابوسی بود درجای خود . 

البته من دلایل انجام اینکار توسط گروگانگیر و حرفایی که میزنه و درخواستایی که داره رو داشتم و بخاطر نداشتن این ها کنسلش نکردم و صرفا با نگفتن دلایل خودم خواستم تخیلتون محدود به دلایل من نشه . همین

 

 


اولا منظور از نازی در عنوان نیست .

فیلم ۱۹۱۷ رو دیدین؟ خیلیا دیدن تا الان . سم مندس (کارگردان) گفته این فیلم و از داستان هایی که پدربزرگش از زمان جنگ تعریف کرده ساخته . این و گفتم چون خیلی به غیرواقعی بودن و تحریف شدن و این چیزا تو فیلم اعتراض شده بود . اصلا نمی فهمم اعتراض میکنن که چی بشه؟! اصلا فکر کن چاخان کرده کلا، چیزی عوض میشه؟ یا کلا مو به مو درست گفته، بازم چیزی عوض میشه؟ تمام کنید لطفا . 

فیلم کلا به صورت سکانس پلان به نظر میاد که الحق خیلی حرفه‌ای کار شده و حس و حال عجیبی و منتقل میکنه . حس حضور . واسه من اینطور بود و ممکنه واسه شما نباشه و به من مربوط نیست . با اینکه حس میکردم کنار سربازام ولی باهاشون ارتباط خاصی نمیگرفتم . نه خیلی نگرانشون بودم و نه خیلی بی تفاوت البته . فقط میتونم بگم برام خیلی واقعی بود . بعضی از صحنه ها راحت خودم و جای شخصیتا میذاشتم و میدیدم نه، واقعا از پس این کار برنمیام . شاید الان نشسته باشم توی خونه و چند بار Call Of Duty بازی کرده باشم و ادعام بشه زمان جنگ میرم همه رو جر میدم، ولی واقعا وقتی حس کردم وسط فیلم وایسادم و از هرطرف تیر و خمپاره میاد گفتم نه، من آدمش نیستم . حداقل نه تو این شرایط . نه به عنوان کسی که الان هستم . 

 

فیلم Jojo Rabbit

باز هم جنگ و باز هم نازی ( نه) . اما اینبار از زاویه‌ای دیگه . از زاویه ای خیلی خیلی بهتر و مهمتر نسبت به فیلم ۱۹۱۷ . رویارویی یک متعصب به هیتلر و حذب نازی با یک یهودی . نگاه مردم آلمان به جنگ و البته تموم اینا در بستر طنزی که از تایکا وایتیتی (کارگردان) انتظار میرفت و بازی عالی سم راکول و بانو اسکارلت جوهانسن . 

خلاصه داستان فیلم اونقد جذاب بود که ساعت ۴ صبح ببینمش . (یک کودک پیشاهنگ حذب نازی که صمیمی ترین دوستش آدولف هیتلر است) 

ببینید این فیلم و 


روایت است (همیشه دوست داشتم اینجوری جمله‌م و شروع کنم) که یه دانشکده‌ای از فاکنر دعوت میکنه بیاد سخنرانی کنه و یه حال و انگیزه‌ای به بچه هاش بده . سالن تا خرخره مملو از جمعیت میشه و مسئولین نجوایی میکنن و از فاکنر میخوان بیاد روی سن . وقتی فاکنر میره بالا چی میگه؟ حدس میزنین اولین جمله‌ش چی بوده؟

فاکنر: کی دوست داره نویسنده بشه؟

و همونطور که انتظار میرفت تمام سالن دستشون و بردن بالا (البته شایدم داد زدن، خیلی مطمئن نیستم) و فاکنر به قیافه های داغان دانشجوها نگاه کرد و گفت :

متاسفم، شما جای اینجا بودن باید درحال نوشتن میبودید داغان ها

 

رفع مسئولیت:

مطالبی که در ادامه و در ادامه‌ش در باقی مطالبی که قراره در ادامه منتشر بشه می خوانید تنها و تنها تجربه ها و توصیه های احتمالا نچندان بدردبخور اینجانب خواهد بود، پس تمنا دارم نقدهای روانشناختی خود را نسبت به مطالب بنده دم کوزه گذاشته و آبش را بدید سگ بخوره .

این کلاس درس به شیوه‌ای کاملا غیرمعمول و همراه با تنبیه بدنی پیش خواهد رفت و از پذیرش کسانی که تی تیش مامانی هستند معذوریم . 

توصیه ها و آموخته های خود از این مطالب را در هیچ مکان و زمانی دیگر برای هیچ انسان بالغی بازگو نکنید چون یقینا توی صورتتان خواهد خندید و به عقلتان شک خواهد کرد .

اگر تا به اینجا از ادامه دادن پشیمان نشده‌اید باید بگویم:  :| 

 

قدم منفی یک در امر نویسندگی

قبول کن هیچوقت قرار نیست شبیه بهترین نویسنده ها بشی . فرقی نداره بستری که انتخاب کردی رمان باشه یا فیلمنامه یا نمایشنامه یا هر کوفت دیگه‌ای . باور کن تو استیون کینگ، مارگارت اتوود، آرون سورکین، مارتین مکدونا و باقی دوستان نمیشی . این چه اعتماد بنفس مزخرفیه که داری؟ 

فکر کردی چهارتا کاغد آ چهار و کثیف میکنی و دل درختا رو میشکنی و بعدش همه واسه خرید کتاب و دیدن فیلمات صف میکشن؟ احمقی چیزی هستی؟ 

کی بهت گفته خواستن توانستن است؟ اگه از اقوام درجه یک نیست برو بزن تو گوشش بگو محمد گفت . خواستن اصلا توانستن نیست و در بهترین حالت دست و پا زدن است قول میدم . چون اگر خواشتن توانستن بود نویسنده مرحوم فرانسوی (اسم توی ذهن بمونی نداشت) با حدود ۲۰۰۰ (شاید بیشتر) کتاب الان کاملا شناخته شده بود و (اسمش توی ذهن مینشست) . تصور کن، رفیقاش بهش میگفتن فقط بازوش و قوی میکنه . البته میتونی بیش از ۲۰۰۰ کتاب (شایدم بیشتر) بنویسی و اینطوری رکوردی واسه خودت ثبت کنی که البته گینس واسه ثبت رکورد پول میگیره . 

ببین، نکته اینه که توهم خوبه ولی در این مورد نه . میتونی توهم بزنی که یه کرم خاکی توی گلخونه‌ای توی ایرلند شمالی هستی که بنظرم خیلی جالبه و دوست دارم بدونم زندگی یه کرم خاکی توی ایرلندشمالی چطور ممکنه باشه ولی اینکه فکر کنی نویسنده بزرگی میشی بدترینه توهم هاست . اینقد بده که حتی اگه واسه نوشتن یه داستان هم همچین توهمی بزنی گند بالا میاد . پس کلا بحث نویسندگی و فراموش کن . بیا اینجوری تصور کنیم که یه احمقی اتفاقی یه قلم و کاغد یا گوشی یا هر وسیله‌ای که میشه باهاش کلمات و ثبت کنه پیدا کرده و قراره بعد از نوشتن اولین داستانش بمیره و اطرافیانشم داستانش و آتیش میزنن و میندازن جلو سگ و خودشونم خودکشی میکنن . 

هیچکس نمیدونه تویی وجود داشتی

 

این بود جلسه اول

جلسه دوم، فردا همین ساعت / همین جا


آخرین ارسال ها

آخرین جستجو ها

علوم کتابداری و اطلاع رسانی پزشکی نقطه زن CONRAD - فلزیاب کنراد 09197977577 واژه نامه ی ابتدایی 97 navdunas خلاصه کتاب اندیشه سیاسی امام خمینی یحیی فوزی bocceball iranباچیبال مناسب برای همه افراد با هر سن و توانایی دانلود کده فلسفه ی تعلیم و تربیت دانشگاه شاهد Source of necessary & efficient files zhplus61