روایت است (همیشه دوست داشتم اینجوری جمله‌م و شروع کنم) که یه دانشکده‌ای از فاکنر دعوت میکنه بیاد سخنرانی کنه و یه حال و انگیزه‌ای به بچه هاش بده . سالن تا خرخره مملو از جمعیت میشه و مسئولین نجوایی میکنن و از فاکنر میخوان بیاد روی سن . وقتی فاکنر میره بالا چی میگه؟ حدس میزنین اولین جمله‌ش چی بوده؟

فاکنر: کی دوست داره نویسنده بشه؟

و همونطور که انتظار میرفت تمام سالن دستشون و بردن بالا (البته شایدم داد زدن، خیلی مطمئن نیستم) و فاکنر به قیافه های داغان دانشجوها نگاه کرد و گفت :

متاسفم، شما جای اینجا بودن باید درحال نوشتن میبودید داغان ها

 

رفع مسئولیت:

مطالبی که در ادامه و در ادامه‌ش در باقی مطالبی که قراره در ادامه منتشر بشه می خوانید تنها و تنها تجربه ها و توصیه های احتمالا نچندان بدردبخور اینجانب خواهد بود، پس تمنا دارم نقدهای روانشناختی خود را نسبت به مطالب بنده دم کوزه گذاشته و آبش را بدید سگ بخوره .

این کلاس درس به شیوه‌ای کاملا غیرمعمول و همراه با تنبیه بدنی پیش خواهد رفت و از پذیرش کسانی که تی تیش مامانی هستند معذوریم . 

توصیه ها و آموخته های خود از این مطالب را در هیچ مکان و زمانی دیگر برای هیچ انسان بالغی بازگو نکنید چون یقینا توی صورتتان خواهد خندید و به عقلتان شک خواهد کرد .

اگر تا به اینجا از ادامه دادن پشیمان نشده‌اید باید بگویم:  :| 

 

قدم منفی یک در امر نویسندگی

قبول کن هیچوقت قرار نیست شبیه بهترین نویسنده ها بشی . فرقی نداره بستری که انتخاب کردی رمان باشه یا فیلمنامه یا نمایشنامه یا هر کوفت دیگه‌ای . باور کن تو استیون کینگ، مارگارت اتوود، آرون سورکین، مارتین مکدونا و باقی دوستان نمیشی . این چه اعتماد بنفس مزخرفیه که داری؟ 

فکر کردی چهارتا کاغد آ چهار و کثیف میکنی و دل درختا رو میشکنی و بعدش همه واسه خرید کتاب و دیدن فیلمات صف میکشن؟ احمقی چیزی هستی؟ 

کی بهت گفته خواستن توانستن است؟ اگه از اقوام درجه یک نیست برو بزن تو گوشش بگو محمد گفت . خواستن اصلا توانستن نیست و در بهترین حالت دست و پا زدن است قول میدم . چون اگر خواشتن توانستن بود نویسنده مرحوم فرانسوی (اسم توی ذهن بمونی نداشت) با حدود ۲۰۰۰ (شاید بیشتر) کتاب الان کاملا شناخته شده بود و (اسمش توی ذهن مینشست) . تصور کن، رفیقاش بهش میگفتن فقط بازوش و قوی میکنه . البته میتونی بیش از ۲۰۰۰ کتاب (شایدم بیشتر) بنویسی و اینطوری رکوردی واسه خودت ثبت کنی که البته گینس واسه ثبت رکورد پول میگیره . 

ببین، نکته اینه که توهم خوبه ولی در این مورد نه . میتونی توهم بزنی که یه کرم خاکی توی گلخونه‌ای توی ایرلند شمالی هستی که بنظرم خیلی جالبه و دوست دارم بدونم زندگی یه کرم خاکی توی ایرلندشمالی چطور ممکنه باشه ولی اینکه فکر کنی نویسنده بزرگی میشی بدترینه توهم هاست . اینقد بده که حتی اگه واسه نوشتن یه داستان هم همچین توهمی بزنی گند بالا میاد . پس کلا بحث نویسندگی و فراموش کن . بیا اینجوری تصور کنیم که یه احمقی اتفاقی یه قلم و کاغد یا گوشی یا هر وسیله‌ای که میشه باهاش کلمات و ثبت کنه پیدا کرده و قراره بعد از نوشتن اولین داستانش بمیره و اطرافیانشم داستانش و آتیش میزنن و میندازن جلو سگ و خودشونم خودکشی میکنن . 

هیچکس نمیدونه تویی وجود داشتی

 

این بود جلسه اول

جلسه دوم، فردا همین ساعت / همین جا

داستان های نیمه کاره

فیلم های جنگی یا داستان هایی از جنگ با نازی

درس های نویسندگی یا چطور خودمان را به اوزما کاپا بدهیم

یه ,  ,توی ,فاکنر ,ها ,واسه ,که یه ,ها و ,از فاکنر ,خاکی توی ,یا هر

مشخصات

آخرین ارسال ها

آخرین جستجو ها

جامع ترین خبرنامه تخصصی گردشگری دفتر کار روانشناسی fardin4921 دانلود خلاصه کتاب pdf پی دی اف رشته های دانشگاهی دانلود نمونه سوالات تربیت رسانه ای پیام نور تدریس خصوصی اول دبستان bazaryabi-forosh آموزش کنکور زبان انگلیسی خنده ها من چیستم؟